- چهارشنبه ۳ مرداد ۹۷
- ۱۷:۱۰
خیلی خستهام و خوابم میآید! دیروزم خیلی طولانی بود و شب کم خوابیدم(۷ ساعت، من حداقل ۸ ساعت خواب نیاز دارم تا سرحال باشم :) ) تا ساعت ۷ دانشگاه بودم و بعد باید برای خرید میرفتم، این شد که ساعت ۸ رسیدم خوابگاه و بعد هم آشپزی و بعد خواب. زک از کنفرانس کرواسی برگشته و دیشب با هم آشپزی کردیم. من پیتزای فوری روی نان تست درست کردم و او یک جور خوراک سبزیجات میپخت که ترکیبی از عدس، جعفری، پیاز، سیبزمینی شیرین و چند تا چیز دیگر بود و چون خیلی خسته بودم نتوانستم تا آماده شدنش صبر کنم تا امتحانش کنم. امروز صبح موقع صبحانه گفت برایم نگه داشته و امشب امتحان کنم. صحبت کردن با او برایم خیلی جالب است. زاویهی دیدش خیلی متفاوت و گاهی خیلی شبیه است و همین بحث با او را جالب میکند. مثلا دیشب راجع به توییت اخیر ترامپ حرف زدیم و باز هم شنیدن نظراتش راجع به آمریکا برایم جالب بود. نکتهی دیگری که راجع به او وجود دارد این است که معمولا لباسهای مندرسی می پوشد، اکثر اوقات پابرهنه در خوابگاه تردد میکند، و کلا به بستن در اتاقش اعتقادی ندارد. ماریا میگفت یک بار که قرار بوده زک برای یک مصاحبهی شغلی برود، نتوانسته جلوی خودش را بگیرد و از او پرسیده میخوای با همین لباسا بری؟ او هم گفته که لباس مناسب برای مصاحبه دارد. بعد دلیل اینطوری لباس پوشیدنش را گفته. گفته که در فرهنگی بزرگ شده که ظاهر آدمها خیلی پراهمیت است، از بچگی مادرش برای لباس پوشیدن حساسیت داشته و همیشه فکر برند بودن و ... بوده. الان که از خانه دور است دارد سعی میکند مقابل این تفکر بایستد و به نظرش اگر کسی با دیدن کفش سوراخ و تیشرت کهنهاش، بدون توجه به افکار و باطنش او را قضاوت میکند همان بهتر که اینکار را بکند! نکتهی دیگر اینکه دیشب میگفت چهار خواهر و سیزده خواهرزاده دارد! برایم خیلی عجیب بود و گفت که آنجا هم چیز معمولی نیست ولی سه تا از خواهرهایش ناتنی هستند. اینطوری که پدرش از ازدواج قبلیاش دو دختر داشته، مادرش هم از ازدواج قبلیاش یک دختر داشته، بعد با هم ازدواج میکنند و زک و خواهر کوچکترش به دنیا میآیند.
به نظرم یکی از تجربههای ارزشمندی که اینترنشیپ تا الان برایم داشته آشنایی با آدمهایی با عقاید و پیشینههای مختلف و همصحبتی با آنها بوده. از اینبابت هم خوشحالم با وجودی که قصد داشتم حتیالمکان خوابگاهم استودیو باشد تا آشپزخانهام مجزا باشد این اتفاق نیفتاد. به قول ماریا، آشپزخانهی خوابگاه بهترین جا برای دوستی با آدمهای جدید است. تصمیم گرفتهام اگر برای دکترا هم جایی رفتم به جای خانه خوابگاه بگیرم. چون همانطور که قبلا هم گفتهام، من آدمی نیستم که از تنهایی طولانیمدت لذت ببرم.
- ۲۲۹