حال دل

حال دل با تو گفتنم هوس است..

باید برگشت، باید امید

  • ۱۳:۴۵

می‌دانم، خیلی وقت بود ننوشته بودم. دست و دلم نمی‌رفت به نوشتن، و هنوز هم نمی‌رود. ولی هفته‌ی پیش به خودم آمدم و دیدم بلاگ را باز کرده‌ام و می‌نویسم. نوشته‌ی بیو را تازه به روز کردم، بیست و سه ساله به جای بیست و دو. با چند ماه تاخیر. ولی چرا ننوشتم؟ چرا ا می‌نویسم؟ آیا بیشتر خواهم نوشت؟ راحت‌تر است که جوابی ندهم. اینجا خانه‌ی من است، می‌توانم حتی سال‌ها خالی بگذارمش و هر از چند گاهی برگردم و دستی به سر رویش بکشم. این کنترل نسبی روی داشته‌هایم-ولو مجازی- به من آرامش می‌دهد. و اینجا را برای آرامش می‌خواهم.

 

اگر آشنا هستید و خاموش دنبال می‌کنید و من نمی‌دانم، ممنون می‌شوم که اطلاع دهید. گفتم، اینجا را برای آرامش می‌خواهم، و اینکه کسی که می‌شناسدم من را بخواند و از جزئیاتم خبر داشته باشد و من ندانم حس خوبی ندارد.

  • ۱۵۵
سحر

آخ آخ این جمله ی آخر. :))) من فکر کنم به ۱۲۰ زبون مختلف گفتمش تو بلاگم ولی خب کارساز نیست مثل اینکه. :))

من بار اوله میگم ولی انگار تاثیر داشته :) من ناراحت نمیشم از اینکه آشنا بخونه اینجا رو، خودم مثلا تو سختش نکنیم گذاشتم آدرسو قبلنا. ولی دوست دارم بدونم کی میخونه:)
ا مید
ببخشید، من شما رو میشناسم؟
ناشناس

من می خونم اما نمیشناسمتون. یعنی در حد همین نوشته ها و اینکه شریف بودید.

آفرین 23 سال!!!

مرسی که میخونید:)
آفرین یعنی کمه یا زیاد؟:))
ا مید

عه من حواسم به ابتدای جمله تون نبود و اون قسمت دنبال کردن خاموش رو منظورم بود فقط، خیر همدیگه رو نمیشناسیم. فقط که من هم دانشجوی کامپیوترم و فکرها و دغدغه‌های دانشجوهای کامپیوتر خب برام مهم هستن، که خاموش میخوندم اینجا رو. موفق باشید

آها، فکر کنم شما از قدیمی ترینا هستین اینجا! 
مرسی، همچنین شما
ناشناس

کم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
فکرها، دغدغه‌ها و خاطرات یه دخترِ دانشجویِ کامپیوترِ بیست و شش ساله؛ که میترسه یادش برن.. که نمیخواد یادش برن!
Designed By Erfan Powered by Bayan