- دوشنبه ۹ بهمن ۹۶
- ۲۳:۲۲
امروز بعد از چندین هفته پرمشغله بالاخره نفس راحتی کشیدم تا فردا که دوباره موج جدیدی شروع بشه.
دفتر خاطرات سال دوم دبیرستانم رو پیدا کردم و کیف کردم از خوندن رعنای 6 سال پیش. از دغدغههایی که الان برام مسخره به نظر میان و رشدی که از لحاظ فکری داشتم. از آرزوهایی که برآورده شدن و جاشون رو به آرزوهای بزرگتر دادن. و غصه خوردم که چرا الان هرشب نمینویسم؟ چقدر حیفن خاطراتی که محو میشن! چقدر ارزشمنده ثبت لحظات به ظاهر بیارزش!
این رو امشب کشیدم تو دفترم که آرزوهای الانم یادم نره. که یه روزی رعنای 6 سال بعد دفترو باز کنه و به خاطر من 21 ساله هم که شده رویاهاش یادش بیان.
- ۴۴۹