- يكشنبه ۳ مهر ۰۱
- ۱۲:۱۵
بعد از نزدیک یک سال آمدهام ایران. وقتی از مرز فرودگاه رد میشدم، پلیس مرز موقع زدن مهر ورود نگاهی به گذرنامهام انداخت و گفت: «گذرنامهات در ایران صادر نشده. قبل رفتن باید بروی ادارهی گذرنامه و اجازهی خروج بگیری.» بعد با خودکار زیر مهر ورود نوشت: اخذ اجازهی خروج. خبر داشتم. قبلا داستان زنهایی را خوانده بودم که خارج از ایران گذرنامهشان تمدید شده بود و بعد از اینکه آمده بودند ایران، موقع برگشت سر مرز فهمیده بودند اجازهی خروج ندارند. برخی حتی پروازشان را از دست داده بودند. گویا برای زن بالای هجده سال در این مملکت پیشفرض این است که متاهل هستی و اجازهی خروج از کشور نداری. سفارت ایران در سایر کشورها هم به سیستم وصل نیست تا استعلام تجرد بگیرد، یا همچین چیزی.
ادارهی گذرنامه در نیروی انتظامی است. بعد از چند روز مراجعه و پاس داده شدن به نیروی انتظامی شهر بغلی و درهای بسته پاسگاه، بالاخره دیروز بابا آمد و گفت که خانم مسئول با کلی منت گفته این مدارک را بیاورید و خودش هم باید بیاید. از بخت بد شناسنامه و کارت ملیام را وین جا گذاشتهام. مامان زنگ زد از دوستی در ثبت احوال پرسید که چطور میشود گواهی تجرد گرفت. جواب گرفت که بیشتر از بیست روز طول میکشد و بهتر است خودتان بروید تهران. کپی مدارکم در خانه بود و علیالحساب همانها را برداشتیم و بردیم، به امید اینکه قبول کنند. دقایقی که در نیروی انتظامی گذشت آنقدر آزاردهنده بود که دوست ندارم توصیفشان کنم. زن مسئول با تمسخر و تحقیر، بر سر من که کنار پدر شصتسالهام بودم فریاد زد که چرا باید حرفتان را باور کنم که مجردی؟ بگذریم از سیستم فشلی که نیرویانتظامیاش حتی نمیتواند تجرد را استعلام بگیرد، قلبم میگیرد برای همهی زنان متاهلی که شدهاند مایملک مردی و بدون اجازهاش حتی نمیتوانند گذرنامه داشته باشند.
تقریبا همهی افرادی که برای مهاجرت از من سوال میپرسند سوال مشترکی دارند: راست است که به عنوان یک خارجی در اروپا همیشه شهروند درجهی دو هستی؟
باید بگویم به عنوان یک زن، در هیچجای اروپا به اندازهی ایران شهروند درجهی دو نیستی.
نگران این حجم از نفرت هستم که هر روز در سینهام بزرگتر میشود.
- ۲۷۶