- دوشنبه ۲۶ شهریور ۹۷
- ۱۴:۴۵
ده روز بیشتر باقی نمانده. همهی اتفاقات این سه ماه در ذهنم مرور میشوند. لبخند بر لب دارم، کمی دلآشوب میشوم، از فکر کردن به برگشتن و کارهایی که باید انجام دهم. از پروژه کارشناسی ناتمام، تا کارآموزی که هنوز شرکتی پیدا نکردهام، و آزمونهایی که هنوز ثبتنام نکردهام، چه برسد که برایشان آماده شده باشم. بخشی از من اما میگوید همین حال را دریابم، به این فکر کنم که این چند روز باقیمانده را چه کار کنم، کجا بروم. به لیست خریدها و سوغاتیهای نخریدهام فکر میکنم، به مرخصیهایی که مانده و استفاده نکردهام فکر میکنم. بخشی از من برنامه سفر میچیند، بلیط چک میکند، بخش دیگر میگوید تنها نرو! توی ذهنم دنبال همسفر میگردم، ماریا دارد برمیگردد بلغارستان، ندا نمیتواند. پشیمان میشوم. تب بلیط که در مرورگر باز مانده چشمک میزند.
- ۳۰۶