- يكشنبه ۶ تیر ۰۰
- ۲۰:۲۶
فردا اسباب کشی دارم. کتابها را جمع کردهام و لباسها را. هنوز کابینتها مانده، خالی کردن یخچال مانده، جمع کردن خورده ریزها مانده. این آخری از همه سختتر است.
روزهای گرم تابستان اینجا هستند. یکی دو روز گذشته کمی باران و نسیم آمد، اما امروز دوباره گرم شده و به نظر میرسد تا پایان هفته ادامه دارد. گرما کلافهام میکند. کارتنها و لوازم جمع نشده کلافهام میکنند. دلم یک چوب جادو میخواهد که همه چیز را در چشم به هم زدنی جمع کند و دور ریختنیها را دور بریزد. این وسط من را هم باد بزند بد نیست!
فردا صیح جلسه دارم، و پسفردا بعد از ظهر، و چهارشنبه، و دو تا پنجشنبه، و یکی هم جمعه. هر روز. هنوز از خانه کار میکنم. به جز جمعهها که میروم شرکت. هفته پیش یک روز رفتم دانشگاه و دیدم چقدر بعد از مدتها با لباس راحتی کار کردن، سخت است که با روسری و شلوار جین کار کنی و بعد از نهار هم نخوابی! شرکت کولر دارد و حداقل فاکتور گرما اذیت نمیکند.
ذوق خانهی جدید را دارم. یک تغییر اینطوری لازم داشتم.
- ۷۰