- شنبه ۴ دی ۰۰
- ۲۲:۲۵
نام خاورمیانه را گویی با جنگ و خون گره زدهاند. آنطور که گروس مینویسد:
اینجا خاورمیانه است
و هر کجای خاک را بکنی
دوستی، عزیزی، برادری
بیرون میزند.
من اما نه میخواهم از جنگ و تاریخش در این جغرافیا بنویسم، نه از سیاست و چند و چون و چراییاش. میخواهم از رویا بنویسم. رویایی که برای خاورمیانه در دلم دارم. از آن رویاها که با فکر کردن بهشان توی دلم قند آب میشود، فارغ از اینکه حقیقت میشود یا نه.
راستش بخش زیادی از رویایم برای خاورمیانه را از اروپا وام گرفتهام. اینجا که میبینم چطور مرز بین کشورها کممعنی است، چطور سفر و تجارت و اقامت بین کشورها راحت و معمولی است، مثل جابهجایی بین استانهای یک کشور، دلم میخواهد کشورهای منطقهی من هم پیمانهایی نظیر پیمان شینگن و ناتو با هم داشته باشند. در صلح و دوستی و امنیت و برابری باشیم. یک واحد پول مشترک داشته باشیم. موقع تعطیلات که میرسد، یک مکالمهی معمولی بین دوستان این باشد که قرار است کجا سفر برویم. در انتخاب بین یمن و اردن در شک باشیم. مدارس برای اردوی درس تاریخ، سفر بینالنهرین برنامهریزی کنند. توی این دنیای رویایی، ویزای خاورمیانه گرفتن صف دارد حتما: پرسپولیس و اهرام مصر، اورشلیم و مکه و مدینه، اصفهان و بغداد و کابل و استانبول و دمشق، سواحل جنوب و شمال خلیجفارس و دریای عمان.
آدم به اروپا که نگاه میکند، میبیند این رویا آنچنان هم دستنیافتنی نیست. ناتو هفتاد و دو سال و پیمان شینگن تنها بیست و شش سال عمر دارد. اروپا از جنگ و خون و بمباران گذشته و حالا فرانسه و آلمان که سالیان دراز با هم دشمن بودهاند به دوستی نشستهاند. صد البته که میدانم پیچیدگیهای جغرافیایی و فرهنگی و سیاسی خاورمیانه چیست و چه فرقی با اروپا دارد، اما ناممکنترینها هم در این دنیا ممکن شدهاند. حالا که حتی با تصورش هم میتوانم لحظهای شاد باشم و با صدای مارتین لوتر کینگ بگویم: من رویایی دارم.
- ۱۳۰