- جمعه ۲۶ مرداد ۹۷
- ۱۷:۰۵
مواد غذاییام تقریبا تمام شده و فردا باید برای خرید به برونن مارکت بروم. این است که دیشب نهار امروزم را نپختم. روزهایی که نهار نپختهام خیلی سخت اند، چون همان مشکل همیشگی حلال نبودن رستورانهای نزدیک دانشگاه وجود دارد و کبابترکی و شنیتسل رستورانهای ترکی را هم دیگر دوست ندارم بخورم، حتی یک روز ترجیح دادم ببه عنوان نهار بیسکوییت بخورم ولی آنجا نروم!
همیشه مامان معتقد بود که غذای خانه سالم است و به همین خاطر ما به ندرت رستوران میرفتیم و اگر مناسبتی بود یا میخواستیم تنوع بدهیم هم رستورانهای خاصی که نسبتا قابل اطمینانتر بودند را انتخاب میکردیم. بچه که بودم این دیدگاه مامان را دوست نداشتم و دلم میخواست سوسیس و کالباس بخورم، بزرگتر که شدم ناخودآگاه میلم را از دست دادم به طوری که تا وقتی مجبور نباشم سوسیس و کالباس نمیخورم و کلا غذای خانه را به بیرون ترجیح میدهم. حالا هم با اینکه در این ۵۰ روز نهایتا ۵ یا ۶ بار رستوران ترکی رفتهام دلم را زده و امروز که نهار نداشتم داشتم فکر میکردم که خب، چه بخورم؟ یادم آمد یک رستوران ایرانی حلال از دانشگاه ۱۵ دقیقه پیاده فاصله دارد. به هوای چلوکباب تا آنجا رفتم و بعد با در بسته و کاغذی رویش مواجه شدم که میگفت تا ۲۷ آگست تعطیلات اند! این هم از شانس من :) از گوگل کمک گرفتم تا جای دیگری را پیدا کنم، و جست و جو کردم Halal restaurants near me و دیدم یک رستوران ایرانی دیگر یک خیابان آن طرفتر هست. رفتم آنجا. آقای رستوراندار خیلی خوش برخورد بود و موسیقی ایرانی پخش میشد و چلوکباب سفارش دادم. صاحب رستوران گفت که چلوکباب ۱۳ یورو است ولی منوی سلف سرویس ۹.۹ یورو، و در منوی سلف سرویس چلوکباب هم هست، و سوپ و سالاد و ماست و جوجه و قیمه و لوبیاپلو! و میشود هرچقدر خواست خورد! و پیشنهاد کرد از بوفه استفاده کنم. در حالی که از این تناقض تعجب کرده بودم یک کاسه کوچک سوپ خوردم و کمی کوبیده و جوجه. من معمولا خیلی زود سیر میشوم و به همین خاطر سلف سرویس آنقدر برایم نمیصرفد، اما اینجا قیمت سلف سرویس ارزانتر بود!
غذایم را که تمام کردم رفتم تا حساب کنم که گفتند حساب شده. فکر کردم تعارف معمول ایرانیها را می کنند ولی بعد گفتند آقایی پول غذای مرا حساب کرده! آن آقای ناشناس چند دقیقه قبل از من رفته بود. به آنها گفتم که ایشان را نمیشناسم و من پول غذایم را حساب میکنم و سری بعد که آن آقا به رستورانتان آمد پولش را پس بدهید. گفتند ممکن است دیگر نیاید و نمیتوانند پول را قبول کنند. گفتم ولی شما او را میشناختید، چون دیده بودم با هم به گرمی صحبت میکردند. ولی انکار کردند و گفتند حالا مگر چه اشکالی دارد؟ دیدم راست می گویندو اشکالی ندارد ولی حس خوبی نداشتم و به نظرم مشکوک بود. خلاصه نهار را در یک رستوران ایرانی مهمان یک ایرانی ناشناس بودم! شبیه توی فیلمها بود :))
- ۲۱۶