- دوشنبه ۲۱ بهمن ۹۸
- ۱۸:۴۷
از صبح تا به حال هوا صد مرتبه عوض شده. از پنجره آفیس بیرون را نگاه میکنم و ابرها را که با سرعت حرکت میکنند. همزمان موسیقی بیکلام توی هدفونم میشود آهنگ زمینهی رقص ابرها. پرواز پرندهها. تکان خوردن شاخههای درختان مقابل پنجره و تک و توک برگ خشکیدهی باقیمانده روی آنها. آسمان آبی میشود. ابرها سفید. نور آفتاب میتابد روی ساختمانهای سفید آنطرف پارک. لحظهای بعد رگبار میشود. شیشههای پنجرهها خیس میشوند. بعد قطع میشود. ابرهای سیاه را باد میبرد. رفتنشان با آهنگ قاطی میشود.
میشود توی این هوای جادویی تمرکز کرد؟ نمیشود. به خصوص وقتی بدانی سه روز دیگر پرواز داری. لیست سوغاتیها را تیک بزنی. به هیجان فامیل در تولد امیررضا فکر کنی که هیچکدام خبر ندارند داری میروی ایران. آه ایران، ایرانم... تو که حتی نامت مرا لبریز از عشق و غم میکند.
- ۱۹۸