- شنبه ۲۴ خرداد ۹۹
- ۱۲:۴۸
میوه های تابستونی رو با اختلاف بیشتر از میوههای دیگه دوست دارم. دیروز که ردیفهای خوشرنگ زردآلو و شلیل و هلو و توتفرنگی و ... رو توی فروشگاه میدیدم و نمیتونستم انتخاب کنم به خودم اومدم و دیدم دستم پر شده از میوه و باید برای خرید باقی مایحتاج یه بار دیگه برم خرید. به جای بستنی یه سطل ماست خریدم. میوههای تابستونی توی ماست خنک با بستنی رقابت نزدیکی داره! حالا نه اینکه رژیم باشم. چالش دوهفتهای ورزشی رو با چندتا از دوستا شروع کردیم و امروز روز پنجمه. ترجیح دادم توی این چهارده روز کمتر شکر بخورم.
این مدت به خاطر کرونا سعی کردم نرم آشپزخونهی خوابگاه. توی اتاقم گاز ندارم و این شد که کمکم شروع کردم توی مایکروفر آشپزی کردن. به جاهای خوبی هم رسیدم. در حدی که توی مایکروفر لوبیاپلو و شلهزرد هم پختم! ولی.. از اونجایی که توی مایکروفر نمیشه گوشت و مرغ پخت، فقط میگو و ماهی از منابع جانوری توی برنامهی غذاییم باقی موند. به جز چندباری که از بیرون غذا سفارش دادم، عملا توی این سه ماه یه دوره نیمه گیاهخواری ناخواسته رو تجربه کردم. نتیجه؟ من هر روز مکملهای مولتی ویتامین میخورم. سعی میکردم انواع حبوبات و لبنیات و سبزیجات رو توی سبد غذاییم داشته باشم. نمیتونم تا وقتی که آزمایش ندادم ببینم چه تاثیری داشته این دوره. ولی به طرز عجیبی بدنم تقاضای گوشت داره. پریروز قرمهسبزی پختم، بعد از مدتها. و دو برابر معمول گوشت ریختم. گذشته از اینکه قرمهسبزی غذای مورد علاقمه و خیلی خوشحالم که قورمهسبزیهایی که خودم میپزم رو از همه بیشتر دوست دارم، این بار به طور غیرمعمولی دوستش داشتم. به طوری که وقتی همسایه اومد تو آشپزخونه و گفت چه بوی خوبی میده، حتی به ذهنم هم خطور نکرد که بهش تعارف کنم. فقط مال خودم بود :)) خلاصه که این یه نتیجهگیری کاملا غیر علمیه، ولی به نظر من حذف کامل یه مادهی غذایی مهم مثل گوشت حداقل برای بدن من درست نیست. بدن به صورت غریزی نسبت به چیزی که کم داشته باشه کشش پیدا میکنه، مثل آدمهایی که خاک یا گچ میخورن.
دیروز رزهای زردی خریدم که رنگشون اونطور که خدا توی سورهی بقره گفته به بیننده شادی میده. بیشتر از هر رز دیگهای که خریدم عطر رزهای باغچههای ایران رو میده. بچه که بودم تابستونها صبح که بیدار میشدم میرفتم توی حیاط و گلها رو بو میکردم. هنوز هم بوی رز و محمدی و یاس منو میبره به حیاط خونمون توی بچگی. به رنگینکمون درست کردن با شلنگ آب. به تمام رویاهایی که لای درختهای باغچه در من شکل میگرفت.
راستی، دوچرخه خریدم! یه دوچرخهی سفری سفید. هنوز اسم نداره. آبی آسمانی رو ترجیح میدادم ولی ترمزش دیسکی نبود. هفته بعد زنگ میزنن تا برم تحویل بگیرم. امیدوارم شروع مسیری جدید از رویاهام باشه..
پینوشت: ببخشید که چند روز نبودم! روز اول یادم رفت بنویسم و بعد رشتهاش از دستم در رفت!
- ۱۲۵