- سه شنبه ۲۲ تیر ۰۰
- ۱۵:۰۳
همین الان استادم ایمیل داد که جلسه امروز کنسل است. خوشحالترینم :)) حالا میتوانم با خیال راحت چرت بعد از نهارم را داشته باشم و بعدش هم باقی کارهای روز + کارهای جلسهی فردا با لوکاس را انجام دهم.
دیروز بخشی از سفارشهای ایکیایم رسید. چیز خاصی نبود و بیشتر خرده ریزهای آشپزخانه و حمام و این جور چیزها بود. تا جایی که توانستم دیشب جابهجا کردمشان و حالا کارتنهای خالی گوشه اتاقند. میخواهم صبر کنم باقی سفارشها هم برسند و بعد همه را با هم از اتاق بیرون ببرم. تنبلی :))
یک ست چهارتایی کاسه سفید و سورمهای سفارش داده بودم که یکیشان که متاسفانه خوشگلترینشان هم بود، توی راه شکسته. همان دیشب عکسش را فرستادم و الان ایمیل دادند که بین تخفیف و ارسال مجدد انتخاب کنم.
امروز از آن روزهای گرم است. دلم برای نهار آبدوغخیار میخواست ولی خیار نداشتم. گرما هم اجازه غذای گرم خوردن نمیدهد. یک کاسه ماست و نعناع و کاکوتی درست کردم و با نان خوردم. قرار است تا چند ساعت دیگر دما به ۳۶ درجه هم برسد. اما خیلی غر نمیزنم چون روزهای گذشته خنک بودند و آخر هفته بارانی است.
آخر هفته تولدم است. دوستانم را دعوت کردهام برای شام. باید برای خانه جدید دعوتشان میکردم که مناسبتها را دوتا یکی کردم :) میخواهم مرصعپلو درست کنم. خیلی فکر کردم چی درست کنم و آخر رسیدم به همین گزینه. چون هم راحت است، هم قشنگ و ایرانی. مرغ با استخوان هم ندارد که رغدا دوست ندارد. اولش میخواستم زرشکپلو با مرغ درست کنم آخر.
یک پیراهن بلند خریدهام، تا روی پا. کمی چین دارد و شبیه لباسهای زنان کوچک است. با اینکه خیلی دوستش دارم احساس راحتی نمیکنم که بیرون بپوشم. همیشه تهش میروم سراغ شلوار به جای دامن.
- ۶۷