- چهارشنبه ۲۴ آذر ۰۰
- ۰۰:۲۰
از وقتی که یادم میآید آدم رویاپردازی بوذهام. از خیلی بچگی شبها قبل از خواب برای خودم خیالپردازی میکردم تا خوابم ببرد. اصلا این رویاهای قبل از خواب را بیشتر از خود خواب دوست داشتم. مثلا یادم هست که اوایل ابتدایی بودم و خیالپردازی میکردم که بزرگ شدهام و خیلی پولدار و در شهرهای محروم مدرسه میسازم. تا تکتک کلاسها و لباس فرم مدرسهها را توی ذهنم میساختم. اسم مدرسهها را گذاشته بودم رنگین کمان و از پیشدبستانی تا کلاس پنجم هر کدام لباس فرمی به یکی از رنگهای رنگین کمان داشتند و معلمها هم رنگ آخر.
رویاهایم در طی سالها هر دورهای رنگی جدید میگرفت اما هیچوقت متوقف نشدند. بعضیهایشان کوچک بودند، بعضی بزرگ. به بعضیهایشان رسیدهام، به بعضی هنوز نه، و به برخی احتمالا هیچوقت نرسم. اما این تداوم رویا داشتن برای من معنای زندگانیست. الان هم چند رویا دارم. بعضی خیلی بلندپروازانهاند، بعضی دستیافتنیتر. اما همینکه هنوز میتوانم رویا ببافم یعنی هنوز زندهام، و این برایم کافیست.
- ۸۴