حال دل

حال دل با تو گفتنم هوس است..

تنهایی

  • ۲۱:۴۱

من آدمی هستم که بودن در جمع‌های صمیمی را به هرچیزی ترجیح می‌دهم. مهمانی‌های پر سروصدای فامیلی، یا حرف زدن‌های طولانی در گروهی از دوستان نزدیکم. آدمی هستم که اگر بیشتر از حدی تنها باشم کلافه می‌شوم و سریعا دنبال کسی می‌گردم تا با او حرف بزنم. حالا بعد از یک هفته این تنهایی از حد خودش دارد می‌گذرد و کلافه‌ام می‌کند. امروز ۱۷تیر ماه است و درست ده روز تا تولدم مانده. دیشب درحالی که روی تختم دراز کشیده بودم تا خوابم ببرد، فکر می‌کردم خب رعنا، می خواهی روز تولدت چه کار کنی؟ آدمی نیستم که بروم جار بزنم هی، امروز تولد من است، و بعد با آدم‌هایی که کمتر از دو هفته است می‌شناسمشان جشن بگیرم. آدمی هم نیستم که تنهایی بروم یک کافه و برای خودم کیک بخرم و شمع فوت کنم. سرچ کردم هاو تو سلبریت یور برث دی الون، و نتیجه سرچ به هیچ دردم نخورد. اگر خانه بودم از الان به این فکر می‌کردم که امسال چه کیکی بپزم؟ بعد می‌رفتم خریدش را انجام می دادم و روز تولدم را کیک می‌پختم و باترکریم درست می‌کردم و با خانواده و احتمالا فامیل جشن می گرفتم و هندوانه می‌خوردیم. اما حالا حتی روز تولدم باید بروم دانشگاه و ایده‌ی کیک پختن گذشته از نداشتن همزن و قالب، عملا شدنی نیست. بعد هم اگر کیک بپزم دوست ندارم راه بیفتم در خوابگاه و بگویم هی، امروزتولدمه. 

این دو روز تعطیل بودم و حتی از خوابگاه بیرون هم نرفتم. قبل از آمدنم فکر می‌کردم هفته اول کل شهر را می‌گردم، اما حالا حتی پارک بزرگ نزدیک خوابگاه را هم ندیده‌ام. انگار که دل و دماغش را ندارم. امیدوارم این حالم صرفا شوک اولیه این همه تغییر باشد و موقتی.

بعد از ظهر نشسته بودم و صدای در زدن می‌آمد. داشتم فکر میکردم که آیا در اتاق من است یا اتاق دیگری؟ که بعد دیدم یک نفر سرش را از بالکن به سمت پنجره‌ام دراز کرده و داد می‌زند هِلووو! رفتم در را باز کردم. آن دانشجویی بود که نه اسم خودش یادم مانده و نه اسم کشورش! یک جعبه موز شکلاتی دستش بود و تعارف کرد :) یکی برداشتم و تشکر کردم. بعد یاد گزها افتادم. گفتم یک دقیقه صبر کن، و رفتم و جعبه گز کرمانی را از روی میزم برداشتم و تعارف کردم. برداشت و با خنده گفت یک دقیقه صبر کن! رفت و وقتی برگشت یک هلو به سمتم گرفته بود! یک هلوی ساده بود ولی قلبم را گرم کرد...

  • ۲۶۰
فاطمه ...
تولدتون مبارک البته ده روز مونده...
امیدوارم بهترین هارو به دست بیارید :)
خیلی ممنونم :)
Mari Na
نآزی، چه خوشرنگ هم هست^.^
آره ^__^
my self
هلو...
همیشه فکر میکنم هلو اصالت داره...اینو از پرزاش میفهمم...هلوی خوب نخوردم سال هاست واسه همین هلوی بدم نمیخورم...خونه که میگیرن اول تفتیش عقاید میکنم که طعم داره یا نه...خیلی وقته که طعم نداره مثل خیلی چیزای دیگه...
آدم باید دو روز قبل از روز تولد غیبش بزند برود دو روز بعد از تولد برگردد که هی یک ریز توی گوشش نخوانند عههه چقدر خوبه که هستی بعد آدم رو ول کنن بروند تا سال بعد همان موقع...
اون رنگی رنگیا یعنی خودکاره؟
آخ که راست می‌گی.. منم مزه‌ی هلوهای بچگیمو خیلی وقته نچشیدم.
آدم باید دورش یک سری آدم داشته باشد که مطمین باشد عزیزشان است، حتی اگر یادشان رفت تبریک بگویند و بگویند چقدر خوبه که هستی..
آره خودکارن :دی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
فکرها، دغدغه‌ها و خاطرات یه دخترِ دانشجویِ کامپیوترِ بیست و شش ساله؛ که میترسه یادش برن.. که نمیخواد یادش برن!
Designed By Erfan Powered by Bayan