حال دل

حال دل با تو گفتنم هوس است..

غروب

  • ۱۴:۱۵

دیروز با هوگو و نحلا و آلن رفتیم دوچرخه‌سواری. هوگو پیشنهاد کرد تا فرودگاه برویم و رفتیم. ولی بعد خیلی راضی نبودیم. مسیر چندان قشنگی نبود. وقتی رسیدیم شوخات و خواستیم برگردیم دیدیم خیلی نزدیک دانوبیم و می‌توانیم انتهای دیگر جزیره‌ی دانوب را ببینیم. از پل که می‌خواستیم برویم تا جزیره، زیباترین غروب امسال را دیدیم و خستگی مسیر در رفت. آسمان یک پارچه رنگ شده بود و نفس‌گیر. یک آقایی با دوچرخه و کلی دم و دستگاه آمد روی پل و سه پایه‌ تنظیم کرد و ما از او عبور کردیم و آن طرف پل ایستادیم به تماشا و عکس گرفتن. کمی بعد آقای عکاس آمد و شروع کرد به حرف زدن و نشان دادن عکس‌هایش. آدم بامزه‌ای بود وبه نظر می‌رسید خیلی از خودش و عکس‌هایش راضی است :)) چون پرسید گوشی دارید؟ بیایید از عکسم عکس بگیرید :)) این عکس‌ها را با هر لنزی نمی‌شود گرفت :) ما هم کلی ازش تعریف کردیم و کلی خوشحال شد! هوگو می‌گوید وینی‌ها یا مثل این آقا خیلی خوش اخلاقند یا خیلی بد اخلاق و حد وسطی وجود ندارد! نمی‌توانم گزاره‌اش را رد یا قبول کنم. خیلی با این گزاره‌های کلی ارتباط برقرار نمی‌کنم. 


 

  • ۱۳۰

به پیشواز پادشاه فصل‌ها

  • ۱۴:۰۹

باران می‌بارد. از نیمه‌های شب گذشته شروع شده و هواشناسی می‌گوید تا فردا ادامه دارد. هوا عجیب بوی پاییز می‌دهد. پنجره را باز می‌کنم. سرمای مطبوعی لرز خفیفی به شانه‌هایم می‌اندازد. بوی رطوبت هوا با بوی قهوه‌ی تازه‌دم مخلوط می‌شود و صدای باران بهترین زمینه برای موسیقی آرامیست که دارم پخش می‌کنم. دلم می‌خواهد نقاشی کنم. یک اسکیس سریع چهره می‌زنم و برمی‌گردم پای لپ‌تاپ و ران گرفتن از کدم. هوا بوی پاییز می‌دهد و من بی‌صبرانه منتظرش هستم. یک دفتر خریده‌ام تا بولت ژورنال درست کنم. معمولا آدم‌ها شروع سال نو از این کارها می‌کنند. از سال نوی ایرانی گذشته و به سال نوی میلادی هنوز مانده. ولی شروع پاییز عید من است. 

  • ۱۲۷

به تو از دور سلام

  • ۱۲:۲۴

 

دریافت

 

به تو از دور سلام

به سلیمان جهان از طرف مور سلام

به تو از دور سلام

به حسین از طرف وصله‌ی ناجور سلام

 

مثلا می‌شد ایران باشم و همه چیز عادی باشد و خبری از کرونا نباشد. برویم مسجد صاحب‌الزمان و حلوا پخش کنیم. یا تهران باشم و بروم مهد هیئت دانشگاه. یا همین‌جا توی وین بروم کمک در مهد مرکز امام علی. ولی هیچ کدام ممکن نیست و این هم رزق امسال ماست. به تو از دور سلام. خیلی دور. 

  • ۱۰۹

قاب مورد علاقه‌ی خانه‌ی من

  • ۲۱:۰۴

 

مرسی از تسنیم عزیزم برای دعوت :)

اینجا گوشه‌ی مورد علاقه‌ی من است. با سفره قلمکار اصفهان که مامان برایم خریده، قوری و لیوان چای که همیشه روی میزم است، کتاب‌هایم، گل‌های گلدان که بسته به فصل عوض می‌شوند، گلدان روی طاقچه که هدیه‌ی هوگو و نحلا و آلبرتوست، قاب عکس‌ها و یادگاری‌های دوستان ایرانم، پنجره‌ای که بارها باران را از آن به تماشا نشسته‌ام و برای کبوترها پشتش دانه ریخته‌ام. اینجا کار کرده‌ام، درس خوانده‌ام، تماس‌های تصویری بی‌شمار با عزیزانم گرفته‌ام، صندلی را توی راهرو گذاشته‌ام و مت یوگا پهن کرده‌ام و با فاطمه و پاملا ورزش کرده‌ام. اینجا خندیده‌ام، گریه کرده‌ام، دل‌تنگ شده‌ام، کلافه شده‌ام، بغض کرده‌ام. من اینجا را خیلی دوست دارم. احساس می‌کنم بخش مهمی از من در آن شکل گرفته و وقتی از اینجا بروم حتما دلم برایش تنگ می‌شود. 

 

 

  • ۲۱۷
فکرها، دغدغه‌ها و خاطرات یه دخترِ دانشجویِ کامپیوترِ بیست و شش ساله؛ که میترسه یادش برن.. که نمیخواد یادش برن!
Designed By Erfan Powered by Bayan