حال دل

حال دل با تو گفتنم هوس است..

خانه

  • ۱۸:۴۷

زک تصمیم داشت برگردد آمریکا. میخواست برای دکترا اپلای کند. تابستان مادربزرگش فوت شده و برای همین رفته بود خانه. بعد از دو سال. و حالا می‌گوید پشیمان است از برگشتن. تابستان که رفته آمریکا دیده دیگر نمی‌تواند آنجا زندگی کند. حالا می‌خواهد همین‌جا بماند.

همیشه فکر میکردم خوش به حال آن‌هایی که از کشورهای جهان اول هستند. آن‌ها همیشه بدون نگرانی برمی‌گردند کشورشان. انگار اشتباه می‌کردم. مهاجرت چیز عجیبی است. به قول زک نه اینجا هیچ‌وقت خانه‌ات می‌شود و نه دیگر احساس قبلی را به حانه‌ی قبلی‌ات داری! می‌ترسم از این. خیلی.

  • ۱۵۰
تسنیم ‌‌

نه اینجا را هیچ‌وقت وطن دیده‌ام، نه می‌توانم به وطن اسمی‌ام به چشم وطن نگاه کنم.

جالب است که ما از بدو تولد همچو حسی داریم، برخلاف مهاجرها که بعد از مهاجرت احساسشان عوض می‌شود.

ممنون بابت نظری که دادین، زاویه دید دیگه ای رو باز کرد. به نظرم این حالتی که شما میگین بیشتر از هر چیزی به مهاجرپذیری کشور دوم ربط داره و خیلی متاسفم که ایران از این لحاظ به هیچ وجه خوب نیست. من اینجا خیلیا رو میبینم که مثلا خودشون رو آلمانی میدونن ولی پدر و مادر آسیایی دارن. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
فکرها، دغدغه‌ها و خاطرات یه دخترِ دانشجویِ کامپیوترِ بیست و شش ساله؛ که میترسه یادش برن.. که نمیخواد یادش برن!
Designed By Erfan Powered by Bayan