حال دل

حال دل با تو گفتنم هوس است..

مشوش

  • ۱۲:۳۶

هوا ابری و بادی است. با دوچرخه آمدم شرکت. مسیر کوتاهی‌ست، ولی سربالایی. بار اول خیلی سخت بود. حالا هربار راحت‌تر می‌شود. خوبی‌اش این است که موقع برگشت سرپایینی است. سر صبح که انرژی بیشتری دارم قسمت سختش تمام می‌شود.

از آن موقع‌هایی است که به شدت مشکل تمرکز دارم. به نوشتن پناه آورده‌ام شاید کمی افکار مشوشم جمع و جور شوند. فقط من و سباستین شرکتیم. او کنارم دارد تندتند تایپ می‌کند و کار می‌کند. احساسم بدتر می‌شود. 

دو ددلاین نزدیک دارم. یکی خیلی نزدیک. و بخش مهمی از کاری که باید برایش انجام دهم را حتی شروع نکرده‌ام. استادم در تعطیلات‌ است و هفته‌ی بعد برمی‌گردد. از سوی دیگر پروژه‌ای که با لوکاس دارم هم ددلاینش نزدیک‌تر می‌شود و باید کار کردن را فشرده‌تر کنم. وسط این همه کار، جایی برای سفر یک هفته‌ای با دوچرخه باقی نمی‌ماند. فعلا باید به تعویقش بیندازم. امروز هم باید پروژه‌ی شرکت را تمام کنم. این وسط بخشی از فکرم هم هنوز درگیر بحث فلسفی دو ساعته‌ای است که پریروز با رومن داشتم.

 

  • ۷۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
فکرها، دغدغه‌ها و خاطرات یه دخترِ دانشجویِ کامپیوترِ بیست و شش ساله؛ که میترسه یادش برن.. که نمیخواد یادش برن!
Designed By Erfan Powered by Bayan