حال دل

حال دل با تو گفتنم هوس است..

BlogMas، روز سوم، ماوین

  • ۱۸:۴۰

ماوین یکی از همکارانم در شرکت است. دانشجوی لیسانس دانشگاه ماست و کنارش به عنوان دولوپر کار پاره‌وقت انجام می‌دهد. یک دانشجوی معمولی.

"اکتبرفست" یا جشن اکتبر، جشن آبجوخوری است که در اتریش و  جنوب آلمان برگزار می‌شود و یکی از بزرگ‌ترین جشن‌های دنیاست. البته آن جشن اصلی که صدها هزار نفر در آن شرکت می‌کنند در مونیخ برگزار می‌شود، ولی در وین هم هر ساله جشن گرفته می‌شود. اواخر تابستان بحثش  گرم بود که آیا امسال برگزار می‌شود یا مثل سال گذشته ب خاطر کرونا کنسل می‌شود. سوفی گفت باید از ماوین بپرسیم! گفتم چرا از ماوین؟ گفت مگر نمی‌دانی؟ شرکت پدر و مادر ماوین صاحب امتیاز برگزاری اکتبرفست در وین است! بعد گفت که پدرش یک کارخانه‌ی دستگاه آبجوزنی هم دارد که خودش مخترعش است. داستان این بوده که هر سال موقع جشن می‌دیدند فقط به خاطر سرعت پایین آبجو ریختن، نمی‌توانند آنقدر که تقاضا هست فروش داشته باشند. بعد پدرش دستگاهی طراحی می‌کند که در سی ثانیه همزمان پانزده لیوان پر می‌کند. حالا نه تنها در اکتبرفست وین، که در اکتبرفست مونیخ و خیلی از استادیوم‌های اروپا هم از این دستگاه استفاده می‌کنند.

یک بار هم بحث این شد که در منطقه‌ی قدیمی یا اولد تاون وین، شبکه‌ای از تونل‌های زیرزمینی وجود دارد که قدمتش به قبل قرون وسطی و امپراطوری رم برمی‌گردد. اینطوری همه‌ی خانه‌های منطقه‌ی یک به هم وصل هستند. سباستین پرسید هنوز این تونل‌ها وجود دارند؟ ماوین گفت پدرش رستورانی در آن منطقه دارد و یک طبقه زیرٍ زیرزمین، می‌رسد به این تونل‌ها. گفت یک بار در بچگی خواسته سر بزند ولی خیلی ترسناک و تاریک بوده و منصرف شده. خلاصه که تا اینجا فهمیدیم ماوین یکی از ریچ کیدز آو آستریاست!!

چند وقت پیش به سر فردریک زده بود که ژانویه یا فوریه سفر کند به ایران، برای اسکی! با شور و شوق توضیح می‌داد که می‌دانستید ایران کوه‌های برفی و پیست‌های اسکی دارد؟ یک روز نشست با من هتل‌ها و بلیط‌ها را چک کنیم. بعد گفت تو هم میایی؟ اینطوری خیلی خوب می‌شود اگر یک ایرانی با ما باشد. گفتم بستگی به برنامه‌ام دارد ولی اگر بتوانم چرا که نه! همه مشغول شوخی و خنده بودند که فکر کن، دسته جمعی برویم ایران اسکی! همه‌ی دوست‌هایمان شگفت‌زده می‌شوند! فردریک دانه به دانه از همه می‌پرسید که می‌آیند یا نه. به ماوین که رسید، با قاطعیت گفت نههه! من هنوز دانشجو هستم! پول سفر به این گرانی را ندارم!!

حالا این را نگفتم که با یک مورد مشاهده نتیجه‌گیری کنم و تمام! ولی تا حالا ندیده بودم هیچ‌کدام از دوستان و هم‌کلاسی‌های ایرانی "پولدار" من محدودیت مالی داشته باشند. سوار بهترین ماشین‌ها می‌شدند و سفرهای خارج از کشورشان به راه بود. برایم عجیب بود که سفر به ایران، که اتفاقا به خاطر ارزش پول پایین ما سفر چندان گرانی محسوب نمی‌شود، برای ماوین سفر گرانی بود. 

  • ۳۹
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
فکرها، دغدغه‌ها و خاطرات یه دخترِ دانشجویِ کامپیوترِ بیست و شش ساله؛ که میترسه یادش برن.. که نمیخواد یادش برن!
Designed By Erfan Powered by Bayan