حال دل

حال دل با تو گفتنم هوس است..

BlogMas روز پنجم، سرزمین پدری

  • ۲۰:۵۱

اودو یورگنس آهنگ‌ساز و خواننده‌ی محبوب اتریشی بود که چند سال پیش از دنیا رفت. پدر و مادرش آلمانی بودند، ولی زاده‌ی اتریش بود. شاید محبوب‌ترین آهنگش "شراب یونانی" یا "Griechischer Wein" باشد، ولی من می‌خواهم راجع به آهنگ دیگری از او بنویسم: "وطن عزیز" یا "Lieb Vaterland". ترجمه‌ی لغوی Vaterland البته می‌شود سرزمین پدری. 

یورگنس این آهنگ را سال ۱۹۷۱ و درباره‌ی آلمان نوشته. البته سال ۱۹۹۸ دوباره با کمی تغییر در بعضی از بیت‌ها منتشرش می‌کند. برای اینکه درک کوتاهی داشته باشیم از آلمان در آن سال‌ها: سال ۱۹۴۵، یعنی ۲۶ سال قبل، آلمان نازی به طور کامل تسلیم می‌شود. نیروهای متفقین کشور را به دو بخش اصلی تقسیم می‌کنند. نیروهای غربی در غرب آلمان دموکراسی پارلمانی را پایه‌گذاری می‌کنند و شوروی در شرق سوسیالیسم. دهه‌ی پنجاه در آلمان غربی دهه‌ی پشرفت اقتصادی است و تا اوایل دهه‌ی شصت میلادی، جنگ سرد به اوجش نزدیک‌تر می‌شود: پناهجویان بیشتر و بیشتری شرق را به مقصد غرب ترک می‌کنند. سال ۱۹۶۱، یعنی ده سال قبل از این آهنگ، دیوار برلین ساخته می‌شود. دیواری که طی ۲۸ سال آینده جان بسیاری را که قصد فرار از شرق دارند می‌گیرد. نیمه‌ی دوم دهه‌ی شصت اوج فعالیت‌های جنبش‌های اعتراضی دانشجویان در آلمان غربی است با موضوعات مختلف: فمنیسم، آزادی‌خواهی، دموکراسی، آزادی جنسی، رفاه اجتماعی، آموزش و ...

حالا برویم سراغ آهنگ. می‌توانید از اینجا موزیک‌ویدئو را ببینید. متن ترانه اصلی سال ۱۹۷۱ را در ادامه می‌نویسم، چون به حال ما نزدیک‌تر است. آهنگ ورژن ۱۹۹۸ را می‌توانید اینجا گوش کنید، همانطور که گفتم بعضی از بیت‌هایش کمی متفاوت است.

 

دریافت

 

Lieb Vaterland

وطن عزیز
Du hast nach bösen Stunden

تو تاکنون ساعت‌های بدی داشته‌ای
Aus dunkler Tiefe einen Weg gefunden

و از اعماق تاریکی راهی برای خروج یافته‌ای

Ich liebe dich

تو را عاشقانه دوست می‌دارم
Das heißt ich hab dich gern

یعنی به تو علاقه دارم
Wie einen würdevollen alten Herrn

مانند علاقه به پیرمردی باوقار

Ich kann dich nicht aus heißem Herzen lieben

نمی‌توانم با قلبی آتشین عاشق تو باشم
Zu viel bist du noch schuldig uns geblieben

تو هنوز خیلی چیزها به ما بدهکاری!
Den Platz am Licht den allen du verhießen

جایگاهی در نور که همگی قولش را داده بودید
Die dürfen Auserwählte nur genießen

تنها بعضی دست‌چین شده اجازه دارند که از آن لذت ببرند

Lieb Vaterland magst ruhig sein

وطن عزیز! آرام و آسوده باش
Doch schlafe nicht auf deinen Lorbeeren ein

اما نه آنقدر که بر پیروزی‌هایت به خواب فرو روی
Die Jugend wartet auf deine Hand

جوانان چشم به دستان تو دوخته‌اند
Lieb Vaterland

وطن عزیز!

Lieb Vaterland, wofür soll ich dir danken?

وطن عزیز، برای چه چیزی باید از تو تشکر کنم؟
Für Versicherungspaläste oder Banken?

برای کاخ‌های بیمه، یا بانک‌ها؟
Atomkraftwerke für die teure Wehr

نیرو‌گاه‌های اتمی برای ارتش پرهزینه؟
Wo Schulen fehlen, Lehrer und noch mehr

جایی که مدرسه، معلم و چیزهای دیگر کم داریم؟

Konzerne dürfen maßlos sich entfalten

شرکت‌ها اجازه دارند بی‌رویه توسعه یابند
Im Dunkeln stehn die Schwachen und die Alten

در حالی که ضعفا و سالمندان در تاریکی ایستاده‌اند
Für Krankenhäuser fehlen dir Millionen

تو میلیون‌ها بیمارستان کم داری!
Doch das Geschäft mit Schwarzgeld zu lohnen

ولی لابد تجارت پول سیاه ارزشش را دارد!

Lieb Vaterland magst ruhig sein

وطن عزیز! آرام و آسوده باش
Die Großen sperren ihre Herzen ein

کله‌گنده‌ها قلب‌هایشان را قفل کرده‌اند
Die Kleinen stehen wieder mal am Rand

کوچک‌ها دوباره روی لبه ایستاده‌اند
Lieb Vaterland

وطن عزیز!

Lieb Vaterland, wofür soll ich dich preisen?

وطن عزیز! برای چه چیزی باید تو را ستایش کنم؟
Zu früh schon zählt ein Mann zum alten Eisen

یک فرد خیلی زود پیر و از کارافتاده محسوب می‌شود
Wenn er noch Arbeit will, du stellst ihn kalt

اگر هنوز بخواهد کار کند، تو او را کنار می‌گذاری
Als Aufsichtsrat sind Greise nicht zu alt

حال آنکه پیرها برای عضویت در هیئت نظارت خیلی هم پیر نیستند!

Lieb Vaterland, magst ruhig sein

وطن عزیز! آرام و آسوده باش
Doch schlafe nicht auf deinen Lorbeeren ein

اما نه آنقدر که بر پیروزی‌هایت به خواب فرو روی
Die Jugend wartet auf deine Hand

جوانان چشم به دستان تو دوخته‌اند
Lieb Vaterland

وطن عزیز

Lieb Vaterland, magst ruhig sein

وطن عزیز! آرام و آسوده باش
Doch schlafe nicht auf deinen Lorbeeren ein

اما نه آنقدر که بر پیروزی‌هایت به خواب فرو روی
Die Jugend wartet auf deine Hand

جوانان چشم به دستان تو دوخته‌اند

Lieb Vaterland

وطن عزیز

 

 

احتمالا متن ترانه شما را هم مثل من به یاد ایران این روزها انداخته باشد. برایم جالب است که تاریخ چطور هر بار به لباسی در زمان و جای دیگری از دنیا تکرار می‌شود. ولی از طرفی خواندن تاریخ مرا امیدوار می‌کند. آلمان از روزهای سیاه‌تر از سیاهش در قرن گذشته بیرون آمده و هرچند الان هم یوتوپیا نیست، منصفانه هم نیست که این راه درازی که پیموده را نادیده بگیریم. البته اگر کامنت‌های ویدئوی یوتوب را بخوانید می‌بینید خیلی‌ از آلمانی‌ها نوشته‌اند آه و افسوس که بعد از این همه سال هنوز این ترانه درست است و حتی یکی نوشته که زمان هیچ چیز را بهتر نکرده، نسبت به چهل و پنج سال پیش همه چیز حتی بدتر شده، حتی بدون وجود کرونا! ولی من به عنوان یک ناظر خارجی می‌دانم که آنچه آلمان به آن رسیده چقدر ارزشمند است.

روزگار همیشه بر یک قرار نمی‌ماند. می‌دانم. شاید به عمر ما قد ندهد. ولی تصویر کلی برای من امیدبخش است. می‌دانم روزی می‌آید که سرزمین پدری من هم پرنور می‌شود، حتی اگر آن روز من نباشم.

  • ۶۰
مهسا -

چقدر قشنگ بود رعنا. چشمام خیس شد واقعا. منم همون جملات آخرت... می‌دونم که یه روزی میاد. کی؟ نمی‌دونم. ما هستیم؟ نمی‌دونم. ولی میاد. 

مرسی مهسا! دقیقا! مطمئنا یه روزی میاد..
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
فکرها، دغدغه‌ها و خاطرات یه دخترِ دانشجویِ کامپیوترِ بیست و شش ساله؛ که میترسه یادش برن.. که نمیخواد یادش برن!
Designed By Erfan Powered by Bayan